آزمایش پيچش الاستيك
تئوری :
تغيير شکل يک شفت مدور
شفت مدوري را كه از يك انتهايش به تكيه گاه ثابتي متصل است در نظر بگيريد. اگر گشتاور T به انتهاي ديگر اين شفت اعمال گردد شفت پيچش خورده و انتهاي آزاد آن به اندازه زاويه Ø مي چرخد، اين زاويه را (زاويه پيچش) مي نامند. آزمايشات و مشاهدات انجام يافته نشان مي دهند كه در يك محدوده مشخصي از گشتاور T، زاويه پيچش Ø با طول L شفت نيز متناسب ميباشد يعني اگر ما دو شفت داشته باشيم بطوريكه اين دو شفت از هر نظر با هم مشابه بوده ولي طول يكي دو برابر ديگري باشد، با اعمال گشتاورهاي يكسان به انتهاي آنها ملاحظه ميشود كه زاويه پيچش شفتها متفاوت است. تجزيه تحليل اين مطلب عبارت از پيدا كردن رابطه اي بين T و Ø است.
در اينجا بايد يك خاصيت مهم شفتهاي مدور را ذكر كنيم. موقعي كه يك شفت مدور تحت بار پيچشي قرار ميگيرد، تمام مقاطع آن يكنواخت و بدون آشفتگي باقي ميمانند. به عبارت ديگر با وجود اينكه مقاطع مختلف شفت در طول آن به اندازه هاي مختلفي پيچش ميخورند، ليكن هر مقطع آن بطور يكپارچه و جامد ميچرخد. اين مطلب را توسط شفت الاستيكي كه تحت پيچش قرار گرفته ملاحظه مينماييد. اين خاصيت مختص شفتهاي مدور (خواه توپر و خواه توخالي) ميباشد. بنابراين شفتهایي كه داراي مقطع غير مدور هستند، داراي این خاصيت نيستند. به عنوان مثال موقعي كه شفتي با سطح مقطع مربعي شكل تحت بار پيچشي قرار ميگيرد، مقاطع مختلف آن كج شده و حالت يكنواخت خودشان را از دست ميدهند.
يكنواخت ماندن مقاطع شفتهاي مدور تحت بار پيچشي به اين دليل است كه شفتهاي مذكور متقارن هستند. به عبارت ديگر اگر شفت مدور را يكدور كامل (يا بيشتر) حول محورش دوران داده و حين دوران از يك نقطه ثابت به آن نگاه كنيم، ملاحظه ميشود كه شكل يا ظاهر آن ثابت ميماند. ولي در مورد شفتهاي مربعي، ظاهر شفت به ازاي 90 يا 180 درجه از دوران آن ثابت نمي ماند.
نقاط C و D موجود در محيط مقطع داده شده از شفت را درنظر بگيريد. فرض کنيد بعد از پيچش شفت نقاط مذکور به حرکت کنند. به دليل متقارن بودن شفت و بار میتوان گفت چرخشی که نقطه D را به C منتقل کرده بايد الان نقطه را به منتقل کند . لذا بايد در روی محيط يک دايره بوده و کمان مساوی کمان CD باشد ، حال بررسی میکنيم که آيا دايره ای که در روی آن است متفاوت از دايره اصلی است يا نه. اجازه دهيد فرض کنيم در روی يک دايره ديگر (غير از دايره اصلی) قرار داشته و اين دايره جديد در سمت چپ اصلی قرار دارد. همين حالت برای تمام مقاطع شفت صادق است زيرا تمام مقاطع آن تحت گشتاور داخلی T يکسانی قرار میگيرند و ناظری که از انتهای A شفت بر آن نگاه میکند ، چنين نتيجه میگيرد که بار اعمالی بر شفت، موجب دور شدن دواير رسم شده در روی شفت از او (ناظر) میشود. ولی ناظری که در نقطه B قرار دارد با اينکه بار اعمالی بر شفت از نظر اين ناظر يکسان است، چنين نتيجه میگيرد که دواير مذکور از او دور میشوند. اين تضاد ثابت میکند که فرض ما غلط بوده است و C و D در همان دايره ای که نقاط قرار دارند، واقع هستند. بنابراين، موقعی که شفت پيچانده میشود ، دايره اصلی فقط درصفحه خودش میچرخد. چون همين استدلال در مورد هر دايره کوچکتر متحد المرکز موجود در روی مقطع شفت صادق است لذا نتيجه میگيريم که کل سطح مقطع شفت بطور مساوی باقی میماند.
بحث فوق با اين مطلب که دواير مختلف موجود ممکن است در اثر اعمال بار پيچشی به شفت به اندازههای مختلفی بچرخند، تضادی ندارد ولی اگر اينطور بود، قطر يک سطح مقطع داده شده از شفت بايد مطابق شکل آشفته شده و بصورت منحنی در میآمد. اگر ناظر مستقر در نقطه A به اين منحنی نگاه کند چنين نتيجه میگيرد که لايههای بيرونی مقطع شفت بيشتر از لايههای داخلی پيچيده (چرخيده) است، در حالي که ناظر مستقر در B به عکس نتيجه مذکور میرسد. اين تناقض دليل بر راست ماندن قطر مربوطه به مقاطع شفت میباشد و راست ماندن قطر نيز به نوبه خود دال بر مساوی ماندن (آشفته نشدن) سطح مقطع شفت است.
بحث ما تا اينجا مشتمل از روش اعمال کوپلهای پيچشی T و بوده است و برای اينکه تمام مقاطع شفت (از يک انتهای آن تا انتهای ديگر) بطور مساوی و غير آشفته بماند لازم است کوپلهای اعمالی طوری بر شفت اثر کنند که انتهای شفت مساوی و غير آشفته بماند. اين منظور را میتوان با اعمال کوپلهای T و به صفحات صلب متصله به دو انتهای شفت بر آورده کرد . در اين شرايط ما میتوانيم از باقی ماندن مقاطع شفت بصورت مساوی و غير آشفته و همچنين از يکنواخت بودن تغيير شکلهای ايجاد شده در تمام طول شفت اطمينان حاصل کنيم.
حال كرنشهاي برشي شفتي بطول L و شعاع C را كه به اندازه زاويه Ø پيچانده شده را تعيين ميكنيم. قبل از اعمال بار، استوانهاي به شعاع ρ از شفت را جدا كرده و يك المان كوچك در روي سطح اين استوانه در نظر ميگيريم. المان مربعي مذكور توسط دو دايره مجاور و دو خط راست مجاور تشكيل ميشود. به محض اينكه اين شفت تحت بار پيچشي قرار گيرد، المان مربعي شكل مذكور بصورت لوزي درميآيد.
كرنش برشي γ مربوط به يك المان داده شده را ميتوان از طريق اندازه گيري تغيير زواياي اضلاع تشكيل دهنده آن بدست آورد. چون دو دايره اي كه دو ضلع از المان را تشكيل ميدهند بدون تغيير ميمانند، لذا كرنش برشي γ بايد مساوي زاويه بين خطوط AB و َB َA باشد (بطوريكه ميدانيد واحد γ بايد برحسب راديان بيان شود).
γ و Ø بر حسب راديان هستند. معادله بدست آمده، بطوري كه ما انتظارش را داشتيم، نشان ميدهد كه كرنش برشي γ در يك نقطه مربوط به شفت تحت پيچش با زاويه پيچشي Ø متناسب است. به عبارت ديگر، كرنش برشي در يك شفت مدور بطور خطي با تغييرات فاصله از محور شفت تغيير ميكند.
با استفاده از معادله بالا ميتوان نشان داد كه مقدار كرنش برشي در سطح شفت، ماكزيمم است.
با حذف Ø از معادلات قبل ميتوان كرنش برشي γ را در فاصله ρ از محور شفت بيان كرد :
تنشها در ناحيه الاستيك :
تا اينجا براي شفتهاي مدور تحت پيچش، هيچ رابطه ويژهاي بين تنش و كرنش فرض نشده است. اكنون حالتي را در نظر بگيريد كه تنشهاي برشي بوجود آمده در شفت بر اثر اعمال گشتاور T از استحكام سيلان كوچكترند. بطوريكه ذكر شد منظور از حالت فوق اين است كه تنشهاي شفت در حدي پايينتر از حد تناسب و در حد الاستيك باقي ميمانند. و در اين حالت قانون هوك در مورد شفت صادق بوده و هيچگونه تغيير شكل دايمي در آن به وجود نخواهد آمد.
G عبارتست از مدول صلابت يا مدول برشی ماده
معادله بدست آمده نشان مي دهد تا زمانيكه مقدار تنش اعمالي در هيچ نقطه اي از شفت مدور از حد سيلان (حد تناسب) تجاور نكرده، تنش برشي در شفت بطور خطي با تغييرات فاصله از محور شفت تغيير خواهد كرد.
اکنون از قبل به ياد می آوريم که مجموع ممانهای نيروهای کوچک عامل بر هر يک از مقاطع شفت بايد با مقدار گشتاور T عامل بر شفت مساوی باشد
زاويه پيچش در ناحيه الاستيک
فرض میکنيم که کل شفت به طور الاستيک باقی میماند. در مرحله اول شفتی به طول L و به شعاع مقطع يکنواخت C را در نظر میگيريم . انتهای آزاد شفت مزبور تحت گشتاور T قرار گرفته است رابطه بين زاويه پيچش و کرنش برشی ماکزيمم ...
ولی در ناحيه الاستيک ، مقدار تنش در هيچ نقطه شفت از حد سيلان تجاوز نکرده است ، قانون هوک صدق کرده ...
در اين معادله بر حسب راديان بيان میشود. اين رابطه نشان میدهد که در ناحيه الاستيک، زاويه پيچش با گشتاور T اعمالی بر شفت متناسب است. اين حکم موافق آزمايش مذکور میباشد .
نمونه ای از اين ماده به شکل يک مفتول استوانه ای با قطر و طول معلوم در يک ماشين آزمايشگر پيچش سوار شده است .
روش آزمايش :
1- نمونه مناسب ( فولادی ، استيل ، برنجی ، .... ) را انتخاب کنيد .
2- طول مناسب برای نمونه آزمایش را با جابجا کردن صفحه مرغکها تعیین نمایید. توجه داشته باشید که طول موثر میله عبارت است از فاصله بین نوک دو مرغک.
3- نمونه آزمایش را با رد کردن از سوراخ پشت مرغک سمت چپ داخل دستگاه کرده و سپس وارد مرغک سمت راست نمایید.
4- سه نظام هر دو مرغک را کاملا محکم نمایید.
5- مطمئن شوید که سه نظام مرغک و پیچ صفحه مرغکها کاملا سفت شده باشند تا در نتیجه لقی احتمالی سیستم خطا ایجاد نگردد.
6- نمایشگر را روشن نموده و با فشردن دکمه Zero روی آن اعداد نمایش داده شده را صفر کنید.
7- کفه بارگذاری را از شفت مربوطه آویزان کنید. (وزن کفه برابر است با )
8- روی کفه بارگذاری کرده و زاویه نمایش داده شده توسط نمایشگر را یادداشت نمایید.
9- آزمایش را برای چند بارگذاری انجام دهید.
10- طول موثر میله را تغییر داده و آزمایش را با بارگذاری های متفاوت انجام دهید.
6- محاسبات و خواسته های آزمايش :
1- در هر نقطه نمودار T بر حسب را رسم نماييد و از روی آن مقدار G را محاسبه نماييد .
1-1 – معادله خط رگراسيون T بر حسب را بصورت T = A + B
نوشته و مقادير A و B را با استفاده از ماشين حساب يا روش های عددی محاسبه نماييد .
2- با دانستن جنس نمونه های متفاوت ، درصد خطای آزمايش را محاسبه نماييد .
3- منحنی T بر حسب در حالت تئوری را با دانستن G تئوری در نقاط آزمايش رسم نماييد .
محاسبات:
چون نمونه آزمایش از جنس استیل S316 میباشد که مدول برشی آن 72Gpa است، ابتدا فاصله بین دو مرغک را 0.5m قرار میدهیم و با تغییر گشتاور زوایای مختلف را بدست میآوریم و رسم نمودار و محاسبه شیب آن مدول برشی را محاسبه کرده و با مدول برشی استیل مقایسه میکنیم.
زاویه(رادیان) |
زاویه(درجه) |
گشتاور |
نیرو |
0.0148 |
0.85 |
0.3 |
0.2 |
0.0302 |
1.73 |
0.6 |
0.4 |
0.0459 |
2.63 |
0.9 |
0.6 |
0.0633 |
3.63 |
1.2 |
0.8 |